184-قطار
جمعه ی هفته ی قبل با خاله جون اینا رفته بودیم پیک نیک . روز خیلی خوبی بود و به همه خوش گذشت مخصوصا به زهرا نازنازی چون بساط آب بازی هم به راه بود و همش پاها و دستاش رو توی جوی آبِ تمیزی که از اونجا میگذشت می شست و کیف میکرد . نزدیک جایی که بودیم ریل راه آهن بود که ظهر قطار با صدای سوتِ بلند ازش رد شد و دخترکم خیلی خوشش اومده بود . ...
نویسنده :
مامانی زهرا نازنازی
13:09